در رثاي نظريه پرداز جنگ
در رثاي نظريه پرداز جنگ
در رثاي نظريه پرداز جنگ
نويسنده:غلامعلي رشيد
ارادت صاحب اين قلم به شهيد بزرگوار حسن باقري (غلامحسين افشردي)، نوشتن را برايم سخت مي كند. غلامحسين در بهمن ماه (ماه پيروزي خون بر شمشير) سال 61.11.9 در منطقه فكه در غرب دزفول و كرخه به شهادت رسيد سرگذشت اين شهيد عزيز و اين سردار و نظريه پرداز بزرگ جنگ ما، سند زنده سنت شكني در نظريه هاي وارداتي نظامي، جسارت، شجاعت، شهامت، خلاقيت و ابتكار و مرعوب نشدن در برابر جهان مادي و تفكر نظامي كلاسيك مبتني بر ابزار محوري و علاوه بر آن سهم بزرگي بر بنيان گذاري قدرت دفاعي جديد ايران است. شهيد حسن باقري مدارج رشد و كمال را در دوره هاي بحراني انقلاب و جنگ به سرعت طي كرد. و نقشي بي بديل، به يادماندني و تاريخي در جنگ از خود به يادگار گذاشت. به فرمايش مفسر بزرگ قرآن، حضرت آيت الله جوادي آملي، مردان بزرگ خدا و اولياي الهي، پنج مرحله را طي مي كنند: معرفت، هجرت، سرعت، سبقت و پيشوايي، شهيد عزيز ما طي ده سال در دوران جواني (دو سوم عمر مباركش) اين مراحل را طي كرد و سرانجام، استعداد وي با دست يابي به مقام رفيع شهادت به كمال رسيد. درواقع اين ويژگي عصر انقلاب اسلامي و عصر امام خميني(ره) بود كه اين باور غلط تاريخي را شكست كه مسن بودن، دليل و شرط لازم و كافي بر رتبه عقلي و علمي است، در عرصه دفاعي و نظامي رزمندگان جواني كه از استعداد و هوش و شجاعت و دليري خدادادي برخوردار بوده اند، بارها اين قاعده را شكستند و رهبري و فرماندهي عده وعده هاي زيادي را برعهده گرفته اند درخشش مردان و قهرمانان بزرگي همچون حسن باقري و رسيدن به مدارج فرماندهي هاي بزرگ در سن 26 سالگي، از بركات مديريت كلان امام خميني(ره) و اعتماد بي نظير به جوانان بود، درحالي مسئوليت هاي بسيار سنگين را برعهده گرفتند كه شصت سال با فرمانده و امام خود فاصله سني داشتند.
هنوز اين كلمه قصار وي كه بارها نقل شده است شگفتي را برمي انگيزد: «بايد به خود جرأت داد و شيوه جنگ را تغيير داد.»(1)
اين جمله وي اين نكته مهم را بيان مي كند حال كه دشمن متجاوز با ارتش كلاسيك به پشتوانه استكبار جهاني و حاميان منطقه اي با ابزار پيشرفته و كميت بالاي تجهيزات و نيرو به ايران اسلامي حمله ور شده است، براي مقابله با او و درهم شكستن هيمنه اش، تفكر و شيوه هاي رزم كلاسيك كه صرفا مي خواهند با تكيه بر ابزار برابر و قرينه سازي بجنگد، ناكام مي ماند. بايد به خود جرأت داد و تفكر دفاعي و شيوه رزم جديدي را بنا نهاد و با پرهيز از نقاط قوت دشمن و قرينه سازي، نقاط ضعف او را شناسايي و به آنها حمله كرد. روشي كه غلبه ما را بر دشمن به دنبال دارد اين را آموزه هاي ديني و سيره نبوي(ص) در جنگ ها به ما ديكته مي كند انديشه دفاعي امام علي(ع) به ما آموخته است، شهيد حسن باقري با اين بيان خود و انديشه و عمل اش تفكر دفاعي و نظامي بومي و جديد را به اثبات رساند ومرحله به مرحله به نفي وضع موجود همت گماشت و بي تعارف و ملاحظه و همراه با تلخي و تندي، اما با پختگي هرچه تمامتر به نقد تفكر و شيوه هاي رزمي اي پرداخت كه ناكامي هاي سال نخست جنگ را به بار آورده بود.
سال اول جنگ را به ويژه 6 ماه اول جنگ را (نيمه دوم سال 59) به خوبي درك كرد و از نزديك عمليات هاي ناموفق را كه با فرماندهي بني صدر به اجرا درآمدند، نظاره كرد و به تفكرپرداخت و بعد از روزها بررسي و انديشه به اين نتيجه رسيد كه بايد شيوه جنگ را تغيير داد.برادران سپاه دورهم جمع شدند در گلف (ستاد عمليات جنوب و پايگاه منتظران شهادت) و 6ماه جنگ را مورد بررسي قرار دادند و به سؤالات متعددي پرداختند: چرا نيروهاي مسلح ما غافلگير شدند؟ چرا تهديد را درست ارزيابي نكردند؟ و برآورد صحيحي از تهديد ارائه نشد؟ چرا قادر به ايجاد بازدارندگي نبودند؟ چرا لااقل 1 الي 2 ماه قبل از جنگ، آرايش درستي در مرزها گرفته نمي شود؟ چرا در زماني كه دشمن از همه محورها حمله مي كند، تعدادي از لشكرها در مركز ايران به فاصله صدها كيلومتر از مرز در پادگان هاي خود هستند؟ چرا وقتي كه دشمن حمله مي كند، او را در نقاط صفر مرزي شكست نمي دهيم؟ چرا طي 6ماه كه از جنگ گذشته عمليات هاي آفندي ما برعليه دشمن تماماً شكست مي خورد و در بازپس گيري سرزمين هاي اشغالي ناكام مي مانند؟ اكنون شرايط چيست؟ و چه كار بايد كرد؟ پاسخ به اين پرسش ها، ساعت ها مورد بحث قرار گرفت و ضعف ها و قوت ها معلوم گرديد و برادران سپاه مي ديدند كه امام «اصل جنگيدن با دشمن» را بعنوان سياست كلي نظام اعلام كرده است. شرايط موردارزيابي قرار گرفت .معلوم شد كه بن بست ايجاد شده است. دليل اين بن بست، به ناكامي در بازپس گيري مناطقي اشغالي طي 6ماه اول جنگ برمي گشت كه همچنان عراقي ها در مواضع اشغالي بودند و نهايتاً چه بايد كرد مورد پرسش قرار گرفت و اينجاشهيد حسن باقري آن حرف مهم را بيان كرد: بايد بخودمان جرأت بدهيم شيوه جنگ را تغيير بدهيم. بنابراين جمع بندي مباحث در آن جلسه صورت گرفت واصول و دكترين مرحله اي جديد از جنگ شد، يك: الهام از فرامين و بيانات امام بر جنگيدن با دشمن.
دوم: تجديدنظر در روش ها و شيوه هاي جنگ هم در استراتژي و هم در تاكتيك لازم است. سوم: بايد در حملات آينده از راه كارهاي غيرقابل پيش بيني و ابتكاري بهره گيري نمود. چهارم: بايد از زره شب براي حمله كردن به دشمن استفاده كرد .پنجم: بايد با غافلگيري و بدون آتش تهيه به دشمن نزديك شد و در خطوط دفاعي او رخنه كرد ششم: نبايد به بهانه اينكه توان رزمي ما نسبت به دشمن در سطح پايين تري است و چون زرهي و ساير تجهيزات سنگين به حد كافي نداريم، متوقف شويم. بايد با تكيه بر نيروي پياده بر عليه دشمن تهاجم كرد.
هفتم: زمين را بايد به دقت شناسايي كرد و دشمن را و با پرهيز از نقاط قوت دشمن به نقاط ضعف او حمله كرد و... اينها منجر به شكل گيري يك تفكر دفاعي جديد شد و مهم ترين نقطه عطف جنگ آغاز شد و از عمليات هاي كوچك و محدود در 6ماهه دوم سال اول جنگ شروع شد و در آستانه سال دوم جنگ هجوم هاي سراسري به دشمن شروع شد. بايد فضايي كه درسال اول جنگ بر جبهه ها حاكم بود در فرصت كافي تشريح گردد.
شهيد بزرگوار علي صياد شيرازي نيز كه در آستانه سال دوم جنگ از سوي حضرت امام به فرماندهي نيروي زميني ارتش منصوب شدند، در ناگفته هاي خود از سال اول جنگ در خاطراتش اينطور بيان مي كند.:
«يك سال اول جنگ كه يك سال توقف بود دلالت بر اين مي كرد كه نيروهاي خودي كم كم به يأس مي رسند كه بتوانند حداقل دشمن را در خاك خودمان نابود يا آن را بيرون كنند- اطراف بني صدر را مشاوريني گرفته بودند كه به جز يك مقدار آگاهي هاي تئوري، از علم نظامي چيزي سرشان نمي شد، اميدوار كرده بودند كه به زودي حساب دشمن را مي رسيم، با همان روحيه ناسيوناليستي- حتي در اتاق هاي جنگ خيلي راحت طرح نابودي دشمن را نشان مي دادند. فلش ها نشان دهنده اين بود كه دشمن منهدم مي شود. بني صدر هم گمان مي كرد آن فلش ها كه روي نقشه كشيده شده، در روي زمين هم راحت انجام مي شود.
دو سه تا عمليات هم انجام داده بودند در تكي در اهواز (هويزه) شايد 800- 700 اسير هم گرفتند ولي صدايش را درنياوردند كه چه بر سرمان آمد و در پاتكي كه دشمن زد، چگونه عقب زده شديم و قتل عامي كه بچه هاي سپاه شدند (كه البته يك حماسه شد) وقتي نتيجه تلاش ها اينطوري شد و يك سال گذشت و به جايي نرسيديم همان طراحان نظامي به بني صدر برآورد داده بودند و آمده بود كه دليل توقف و دليل اينكه نمي توانيم جلو برويم اين است كه توان رزمي ما نسبت به دشمن در سطح پايين تري است و با اين توان نمي شود جنگيد! و بايد توان رزمي را بالا برد .هواپيما-تانك- توپ- مهمات و جنگ افزارهاي ديگر...»(صفحات 198 و 199خاطرات شهيد صياد- ناگفته هاي جنگ)
چنين فضايي حاكم بود در صحنه هاي نبرد كه شهيد حسن باقري پس از تفكر عميق و انديشه بسيار آن جمله را در دفترچه خود نوشته است و متأثر از اين انديشه نظامي اش، در تغيير شيوه جنگ و در تعيين راهبرد كلي و استراتژي عملياتي جديد نقش بسزايي داشت.
همچنين بر پايه شناخت منبع عظيم نيروهاي مردمي، براي جذب، آموزش، سازماندهي و بكارگيري آنها كوشيد. روحيه، خلق و خوي، رفتار و سخنان دل پذير و پخته شهيد حسن باقري ارتباط با نيروهاي بسيجي را به راحتي امكان پذير مي ساخت و بدين ترتيب وي به خوبي، بر نيروهاي بسيجي فرماندهي مي كرد هر چند در برابر سؤال ما كه غلامحسين در جبهه چه كار مي كني؟ مي گفت: «سقاي جبهه و بسيجيان هستم»! كه آنهم از تواضع و بزرگواري و روح بزرگ او ناشي مي شد .شهيد حسن باقري تفكر و نظريه هاي دفاعي و نظامي اش را در عمليات هاي مختلفي مانند ثامن الائمه(شكست حصر آبادان) طريق القدس (فتح بستان)، فتح المبين و بيت المقدس (فتح خرمشهر) به فعليت رساند و در تمام اين عمليات ها، فرمانده يكي از قرارگاه ها و محورهاي مهم و كليدي را برعهده داشت.
(1)- اين عبارت از نوشته هاي شهيد حسن باقري است كه در بخش اسناد سپاه به چاپ رسيده است.
شهيد حسن باقري نابغه نظامي
هنوز اين كلمه قصار وي كه بارها نقل شده است شگفتي را برمي انگيزد: «بايد به خود جرأت داد و شيوه جنگ را تغيير داد.»(1)
اين جمله وي اين نكته مهم را بيان مي كند حال كه دشمن متجاوز با ارتش كلاسيك به پشتوانه استكبار جهاني و حاميان منطقه اي با ابزار پيشرفته و كميت بالاي تجهيزات و نيرو به ايران اسلامي حمله ور شده است، براي مقابله با او و درهم شكستن هيمنه اش، تفكر و شيوه هاي رزم كلاسيك كه صرفا مي خواهند با تكيه بر ابزار برابر و قرينه سازي بجنگد، ناكام مي ماند. بايد به خود جرأت داد و تفكر دفاعي و شيوه رزم جديدي را بنا نهاد و با پرهيز از نقاط قوت دشمن و قرينه سازي، نقاط ضعف او را شناسايي و به آنها حمله كرد. روشي كه غلبه ما را بر دشمن به دنبال دارد اين را آموزه هاي ديني و سيره نبوي(ص) در جنگ ها به ما ديكته مي كند انديشه دفاعي امام علي(ع) به ما آموخته است، شهيد حسن باقري با اين بيان خود و انديشه و عمل اش تفكر دفاعي و نظامي بومي و جديد را به اثبات رساند ومرحله به مرحله به نفي وضع موجود همت گماشت و بي تعارف و ملاحظه و همراه با تلخي و تندي، اما با پختگي هرچه تمامتر به نقد تفكر و شيوه هاي رزمي اي پرداخت كه ناكامي هاي سال نخست جنگ را به بار آورده بود.
سال اول جنگ را به ويژه 6 ماه اول جنگ را (نيمه دوم سال 59) به خوبي درك كرد و از نزديك عمليات هاي ناموفق را كه با فرماندهي بني صدر به اجرا درآمدند، نظاره كرد و به تفكرپرداخت و بعد از روزها بررسي و انديشه به اين نتيجه رسيد كه بايد شيوه جنگ را تغيير داد.برادران سپاه دورهم جمع شدند در گلف (ستاد عمليات جنوب و پايگاه منتظران شهادت) و 6ماه جنگ را مورد بررسي قرار دادند و به سؤالات متعددي پرداختند: چرا نيروهاي مسلح ما غافلگير شدند؟ چرا تهديد را درست ارزيابي نكردند؟ و برآورد صحيحي از تهديد ارائه نشد؟ چرا قادر به ايجاد بازدارندگي نبودند؟ چرا لااقل 1 الي 2 ماه قبل از جنگ، آرايش درستي در مرزها گرفته نمي شود؟ چرا در زماني كه دشمن از همه محورها حمله مي كند، تعدادي از لشكرها در مركز ايران به فاصله صدها كيلومتر از مرز در پادگان هاي خود هستند؟ چرا وقتي كه دشمن حمله مي كند، او را در نقاط صفر مرزي شكست نمي دهيم؟ چرا طي 6ماه كه از جنگ گذشته عمليات هاي آفندي ما برعليه دشمن تماماً شكست مي خورد و در بازپس گيري سرزمين هاي اشغالي ناكام مي مانند؟ اكنون شرايط چيست؟ و چه كار بايد كرد؟ پاسخ به اين پرسش ها، ساعت ها مورد بحث قرار گرفت و ضعف ها و قوت ها معلوم گرديد و برادران سپاه مي ديدند كه امام «اصل جنگيدن با دشمن» را بعنوان سياست كلي نظام اعلام كرده است. شرايط موردارزيابي قرار گرفت .معلوم شد كه بن بست ايجاد شده است. دليل اين بن بست، به ناكامي در بازپس گيري مناطقي اشغالي طي 6ماه اول جنگ برمي گشت كه همچنان عراقي ها در مواضع اشغالي بودند و نهايتاً چه بايد كرد مورد پرسش قرار گرفت و اينجاشهيد حسن باقري آن حرف مهم را بيان كرد: بايد بخودمان جرأت بدهيم شيوه جنگ را تغيير بدهيم. بنابراين جمع بندي مباحث در آن جلسه صورت گرفت واصول و دكترين مرحله اي جديد از جنگ شد، يك: الهام از فرامين و بيانات امام بر جنگيدن با دشمن.
دوم: تجديدنظر در روش ها و شيوه هاي جنگ هم در استراتژي و هم در تاكتيك لازم است. سوم: بايد در حملات آينده از راه كارهاي غيرقابل پيش بيني و ابتكاري بهره گيري نمود. چهارم: بايد از زره شب براي حمله كردن به دشمن استفاده كرد .پنجم: بايد با غافلگيري و بدون آتش تهيه به دشمن نزديك شد و در خطوط دفاعي او رخنه كرد ششم: نبايد به بهانه اينكه توان رزمي ما نسبت به دشمن در سطح پايين تري است و چون زرهي و ساير تجهيزات سنگين به حد كافي نداريم، متوقف شويم. بايد با تكيه بر نيروي پياده بر عليه دشمن تهاجم كرد.
هفتم: زمين را بايد به دقت شناسايي كرد و دشمن را و با پرهيز از نقاط قوت دشمن به نقاط ضعف او حمله كرد و... اينها منجر به شكل گيري يك تفكر دفاعي جديد شد و مهم ترين نقطه عطف جنگ آغاز شد و از عمليات هاي كوچك و محدود در 6ماهه دوم سال اول جنگ شروع شد و در آستانه سال دوم جنگ هجوم هاي سراسري به دشمن شروع شد. بايد فضايي كه درسال اول جنگ بر جبهه ها حاكم بود در فرصت كافي تشريح گردد.
شهيد بزرگوار علي صياد شيرازي نيز كه در آستانه سال دوم جنگ از سوي حضرت امام به فرماندهي نيروي زميني ارتش منصوب شدند، در ناگفته هاي خود از سال اول جنگ در خاطراتش اينطور بيان مي كند.:
«يك سال اول جنگ كه يك سال توقف بود دلالت بر اين مي كرد كه نيروهاي خودي كم كم به يأس مي رسند كه بتوانند حداقل دشمن را در خاك خودمان نابود يا آن را بيرون كنند- اطراف بني صدر را مشاوريني گرفته بودند كه به جز يك مقدار آگاهي هاي تئوري، از علم نظامي چيزي سرشان نمي شد، اميدوار كرده بودند كه به زودي حساب دشمن را مي رسيم، با همان روحيه ناسيوناليستي- حتي در اتاق هاي جنگ خيلي راحت طرح نابودي دشمن را نشان مي دادند. فلش ها نشان دهنده اين بود كه دشمن منهدم مي شود. بني صدر هم گمان مي كرد آن فلش ها كه روي نقشه كشيده شده، در روي زمين هم راحت انجام مي شود.
دو سه تا عمليات هم انجام داده بودند در تكي در اهواز (هويزه) شايد 800- 700 اسير هم گرفتند ولي صدايش را درنياوردند كه چه بر سرمان آمد و در پاتكي كه دشمن زد، چگونه عقب زده شديم و قتل عامي كه بچه هاي سپاه شدند (كه البته يك حماسه شد) وقتي نتيجه تلاش ها اينطوري شد و يك سال گذشت و به جايي نرسيديم همان طراحان نظامي به بني صدر برآورد داده بودند و آمده بود كه دليل توقف و دليل اينكه نمي توانيم جلو برويم اين است كه توان رزمي ما نسبت به دشمن در سطح پايين تري است و با اين توان نمي شود جنگيد! و بايد توان رزمي را بالا برد .هواپيما-تانك- توپ- مهمات و جنگ افزارهاي ديگر...»(صفحات 198 و 199خاطرات شهيد صياد- ناگفته هاي جنگ)
چنين فضايي حاكم بود در صحنه هاي نبرد كه شهيد حسن باقري پس از تفكر عميق و انديشه بسيار آن جمله را در دفترچه خود نوشته است و متأثر از اين انديشه نظامي اش، در تغيير شيوه جنگ و در تعيين راهبرد كلي و استراتژي عملياتي جديد نقش بسزايي داشت.
بنيان گذاري سازمان اطلاعات سپاه
همچنين بر پايه شناخت منبع عظيم نيروهاي مردمي، براي جذب، آموزش، سازماندهي و بكارگيري آنها كوشيد. روحيه، خلق و خوي، رفتار و سخنان دل پذير و پخته شهيد حسن باقري ارتباط با نيروهاي بسيجي را به راحتي امكان پذير مي ساخت و بدين ترتيب وي به خوبي، بر نيروهاي بسيجي فرماندهي مي كرد هر چند در برابر سؤال ما كه غلامحسين در جبهه چه كار مي كني؟ مي گفت: «سقاي جبهه و بسيجيان هستم»! كه آنهم از تواضع و بزرگواري و روح بزرگ او ناشي مي شد .شهيد حسن باقري تفكر و نظريه هاي دفاعي و نظامي اش را در عمليات هاي مختلفي مانند ثامن الائمه(شكست حصر آبادان) طريق القدس (فتح بستان)، فتح المبين و بيت المقدس (فتح خرمشهر) به فعليت رساند و در تمام اين عمليات ها، فرمانده يكي از قرارگاه ها و محورهاي مهم و كليدي را برعهده داشت.
بروز استعدادها در جنگ
(1)- اين عبارت از نوشته هاي شهيد حسن باقري است كه در بخش اسناد سپاه به چاپ رسيده است.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}